او ذره ای اشتباه ندارد، باشد!
در نامه خود گناه ندارد، باشد!
او "چشم سفید" است، قبول ما تسلیم!
او مردمک سیاه ندارد، باشد
او ذره ای اشتباه ندارد، باشد!
در نامه خود گناه ندارد، باشد!
او "چشم سفید" است، قبول ما تسلیم!
او مردمک سیاه ندارد، باشد
آلوده بود شهر ما آلوده تر شده
گویی درین میانه کسی فتنه گر شده
حرمت شکست مسجد ما را، لباس پوش
یاد خدا بین خواص، بی اثر شده
وقف اذان، سوت و کف و جیغ و هلهله
بی شک سیاهه دلشان بیشتر شده
آدم نمی شوند که پروا نمی کنند
مغز "کبودشان" شبه مغز خر شده
این فتنه آسمان سرش "سرخ آبی" است
باران نمی دهد، ابرش از پیش، تر شده
.
خوابیده ایم!، حرمت مسجد شکسته شد
راه شهید، ز غفلت ما بی ثمر شده
مرد حماسه ایم ولی بعد از حادثه
قلب امام ما ز ما ریشتر شده
آقا ببخش در غم تو جان نداده ایم
با خود شدیم و دل به قرآن نداده ایم
زهرا بنا نداشت خودش را بنا کند
می خواست بنده باشد و یا ربّنا کند
تا باغبان یاس دوباره به پا شود
می خواست در کناره ای گلخانه وا کند
با جاهلان دهر نمی شد شهید شد
در بین در نشست خودش را جدا کند
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
من بی شما معنی دیگر نمی دهم
باید که با شما مرا باورم کنند
با عاشقان کشته روح اللهت خوشم
شاید مرا فدایی تو مادرم کنند
همواره در رکاب امامم دمادمم
دارم امید جان به کف رهبرم کنند
هر روز عاشقیم و شبها شقایقیم
شاید در این مسیر هوای سرم کنند
در جنگ نرم فرصت پرواز اندک است
ای کاش در مسیر خدا پرپرم کنند
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
درد سر نیست مرا عقل سرم آزاد است
مادرم هست کنارم پدرم آزاد است
چشم من باز، رهم باز، و این جاده دراز
سینه ام تنگ، دلم تنگ، پرم آزاد است
دستم پر از تهی شده از بی دعایی ام
حالش گرفته؛ حال و هوای خدایی ام
"اهل گناه را به حرم ره نمی دهند"
اصلا عجیب نیست غم بی پناهی ام
اصلا نمی شود که بمانم جدای تو
من خلق گشته ام که بمیرم برای تو
در بین روضه هات، بیا جان محسنت
با خود مرا ببر که شوم پای به پای تو
نام زهرا (س) همه دفتر ایمان من است
ذکر او سیر و سلوک تب عرفان من است
هر چه خواهید مرا سنگ ملامت بزنید
فاطمه (س) نقطه خنثی شدن جان من است
دور خود چرخیدم اما باز از خود غافلم
خودشناسی هم نمی آید به فریاد دلم
کور شد چشمم ز فرط بار عصیان و خطا
کی شود طوف حریم روی مهدی حاصلم