با گنهم سینه پلم می شوم
محو لذایذ شده گم می شوم
تا که مرا راه نجاتی دهند
زائر اجباری قم می شوم
با گنهم سینه پلم می شوم
محو لذایذ شده گم می شوم
تا که مرا راه نجاتی دهند
زائر اجباری قم می شوم
صفایی ندارد که نامی شدن
از اسطوره های کلامی شدن
ارسطو شدن یا پرستو شدن
خوشا پر کشیدن، دوامی شدن
سفیر جانکش عالم چنین به سر نبرد
که جان قابل من را ز جسم من بدرد
برای فاطمه (س) عمری به سینه ام زده ام
در انتظار نشستم خودش مرا ببرد
شأن معشوق بجز خانه کسرایی نیست
دل من در طلبش قابل کارآیی نیست
حالم از حال خودم حال تهوع دارد
این چه حالی ست محیای پذیرایی نیست!؟
در این زمانه زبان تشنه حمایت توست
و راوی ادب عشق استقامت توست
میان سینه زنی های عرصه ی اشکت
نفس نفس زدن سینه ام حکابت توست
تمام عمر خراباتی ام نشانی از
طراوت نم دستان پر ز طاعت توست
نمی کشم به کسی خرده ای، مگر آنکه
یقین کنم غضب من همان شکایت توست
بصیر خلق نداند که من چه می گویم
امام اول ما والی ولایت توست
چه خوش سری به هوایم زدی تو یا زهرا (س)
نگاه ابری من طالب زیارت توست
اگر زمانه مرا سنگ آسیا خواهد
به فتنه های پر از غصه مبتلا خواهد
مرا چه غصه که دلدار من تو باشی و من
عنایتی که غلام تو کربلا خواهد
بزن به صفحه دل دست شاهی خود را
که سینه در طلبت قلب پر جلا خواهد
تمام شوق جنونم نگاه لیلائیت
گمان مبر که دل من ضریح را خواهد
میان مروه شاه و صفای آن ساقی
دل عاشقانه طواف رخ شما خواهد
مرا اگر ببری یا که نه!،... می آیم
فقیر رزق خودش از کریم ها خواهد
مگر که خوان تو در خانه ی کریمان نیست؟
نیاز کاسه ی خود این گدا کجا خواهد؟
بیا کرامت خود را صفای جانم کن
که سائلت نمکش از ید شما خواهد
اگر چه خدمت این ناغلام کامل نیست
عنایتی! که غلام تو کربلا خواهد
.
.
.
قطرات اول از آقای محمدزاده بود
از شهیدان خدا روی شهیدان داریم
کمکی سهل شوم، بوی شهیدان داریم
از شهادت فقط از کشته شدن فهمیدیم
ما کجا یک خبر از خوی شهیدان داریم!!!
عمر ما رفت کمی مرز جوانی رفته
جگرم تنگ شده شربت جانی رفته
نکند یاد من از یاد شهیدان پر زد!؟
نکند حکم عروجم به خزانی رفته!؟
منم و حال و هوای متلاشی اینجا
شوق معشوق و نفس های نباشی اینجا
دگر ای سینه هوای سر خود کمتر کن
می شود از هوست ریخته پاشی اینجا