پله پله تا ملاقات خدا

چند قطره بیت، برای اهل بیت

پله پله تا ملاقات خدا

چند قطره بیت، برای اهل بیت

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
۰۷
خرداد


در صحنه روزگار در این عالم

بی شک نبود خلقت دنیا مبهم

هر ذره به ذره ای مکمل باشد

من هم به "تــو" دارم احتیاج مبرم



  • عروج آسمانی
۰۷
خرداد


من و عشقم چه ماجرا داریم

شور و شیرین عشق را داریم

چند فرسخ فتاده دور از هم

از زمانه گلایه ها داریم

بندر دل کجا و شهر عشق

آینَ تَذهَب؟ ما کجا داریم....

میل دارد به تنگ شدن هر دم

این دلی که به سینه ما داریم

اصلاً از هر حیث نظر بکنی

ما به هم قلب مبتلا داریم

نگرانی قبل وصل هم هست

بی خیالیم!.. چون خدا داریم

همه آن چه که نصیب ماست

همه از لطف شهدا داریم



  • عروج آسمانی
۰۷
خرداد


توفنده ترین موج به دریای منی

یارای دل همیشه تنهای منی

گشتم به میان خلق در آخر کار

دیدم تو فقط نگار زیبای منی

پرهام اگر شکسته و جا ماندم

حالا تو دگر مرهم پرهای منی

من همسفرت تا به خدا می مانم

بی شک تو سبکبالی و همپای منی

باید که مواظبت کنی، خوش باشی

دیگر نه برای خود، تو "....ای" منی



  • عروج آسمانی
۰۷
خرداد


امروز چه عاشقانه شادی دارم

صد نکتهء ریز اعتقادی دارم

هر چند که هیچم و ندارم چیزی

الحمد که همسری جهادی دارم



  • عروج آسمانی
۱۶
فروردين


وقتی که نشانی از عطارد داری

آئین وفا به سینه لابد داری

خاصیت خاص بودنت هم این است

که ذکر خدا هماره با خود داری


  • عروج آسمانی
۰۳
اسفند

اصلا تویی نشانه عشقو صفای من

معنای زندگانی من تا خدای من

یار و رفیق و مونس و همدرد و آشنا

راز نوشته در سند ماسوای من

حب تو در دلم نفس تازه امید

سیر و سلوک وصل تو شد کربلای من

یعنی تویی که نور مرا روشنا شدی

نقش وجود نور تو در هر کجای من

(جانا اگر چه در همه ام باز کوچکی ست

اما تمام آنچه که هستم برای تو)

  • عروج آسمانی
۰۳
اسفند


تو در کنار منی و در عشق بارانت

طراوتی ست ز جنس بلور ایمانت

تو عمر تازه برای برادرت هستی

برای جان خمیده تویی تو قد قامت


  • عروج آسمانی
۰۷
آبان


همین که از لب او خنده ای فرو آید

به فکر قلب سلیمم صد آرزو آید

امیر عشق من است و حسین آقایش

ز لعل او چه شود قطره بر گلو آید!


  • عروج آسمانی
۲۴
مهر


هر ساز شکسته بد آهنگ است

ماهی دولبش همش به دریا تنگ است

هر چند که سیب سرخ سید دارد

همواره به دنبال هزاران رنگ است


  • عروج آسمانی
۲۸
شهریور


باید نشینم از غم خوبان بریزم اشک

با حالتی حزین و فراوان بریزم اشک

در ماجرای گودی خونین قصه ای

در لابه لای تیغ و گلستان بریزم اشک

در بین ضجه های دلیرانه ی زنی

از روی تپه های بیابان بریزم اشک

در بین وعده گاه خدا با شهید خود

در انکسار سینه قرآن بریزم اشک

باید چو مادری که جوان داده زین عزا

با اختیار، بی سر و سامان بریزم اشک

اصلا برای هر غم و  هر غصه لازم است

در امتداد داروی درمان بریزم اشک

آن مسکنی که مایه تسکین سینه است

یک روضه خانه ایست که در آن بریزم اشک

اسلام زنده مانده به این وادی بکاء

خواهم شبیه پیر جماران بریزم اشک

تا در افق، ولایت پرچم شود بنا

پای رکاب میر خراسان بریزم اشک

دیروز کربلای من امروز سوریه است

باید برای غزه و لبنان بریزم اشک

بارانی است روز و شب چشم عاشقی

حکم حکومتی ست که اینسان بریزم اشک

دارم دگر برای خودم مشق می کنم

هر شب برای شاه شهیدان بریزم اشک



  • عروج آسمانی